» معیار انسانیت چیست ؟ (2)
همانطور كه محبت انسانها به يكديگر تشويق و ترغيب و تقديس و به آن دعوت شده است و همانطور كه تسلط انسان بر نفس خود تقديس و به آن دعوت شده است ، آزادی هم تقديس شده است . درباره تسلط بر نفس اماره در اسلام تأكيد فراوان شده است داستان كوچكی را در اين زمينه كه شايد شنيده باشيد نقل میكنم ،نوشته اند پيغمبر اكرم در مدينه از محلی عبور میكرد . گروهی از جوانان مشغول زور آزمايی بودند به اين ترتيب كه سنگ بزرگی را بلند میكردند تا ببينند چه كسی بهتر میتواند آنرا بلند كند . خوب ، اين هم مثل همه مسابقات احتياج به داور دارد چون گاهی دونفر وزنه را نزديك به يكديگر بر ميدارند . وقتی پيغمبر اكرم آمد از آنجا بگذرد ، جوانان گفتند هيچ داوری بهتر از پيغمبر نيست . يا رسول الله ! شما اينجا بايستيد وميان ما داوری كنيد كه كداميك از ما بهتر وزنه را بلند میكنيم . پيامبر ( ص ) قبول كرد . آنها مشغول شدند . آخر كار پيغمبر فرمود میخواهيد بگويم از همه شماقويتر ونيرومندتر كيست ؟ بله يا رسول الله ! فرمود : از همه شما قويتر و نيرومندتر آن كسی است كه وقتی به خشم میآيد ، خشم بر او غلبه نكند بلكه او بر خشمش غلبه كند وخشم او را در راهی كه رضای خدا نيست ، نيندازد ، بر خشم خودش مسلط شود ، وآنگاه كه از چيزی خوشش میآيد ، آن خوش آمدن ، او را به غير رضای خدا نيندازد و بتواند بر رضای خودش ، بر ميل و رغبت خودش مسلط شود . يعنی پيامبر آن زور آزمايی بدنی را فورا تحليل و تبديل به يك مسابقه روحی كرد و مسئله قوت بازو را روی قوت اراده [ تحليل نمود ] گفت البته اين هم يك كاری است ، كنكه بازويش قويتر است ، مردتر است اما مردی فقط به زور بازو نيست . زور بازو يكی از نشانه های كوچك آنست . اساس مردی در قوت اراده است .
ملای رومی میگويد : وقت خشم و وقت شهوت مرد كو ، طالب مردی چنينم كو به كو
ما علی ( ع ) را كه شير خدا ميدانيم ، مرد خدا میدانيم ، چون در دو جبهه از همه مردتر بود . يكی جبهه بيرونی ، اجتماعی ميدانهای مبارزه ، كه هر پهلوانی را به خاك میافكند و از آن مهمتر ، جبهه درون خودش ، كه بر خودش مسلط بود . اراده اش بر هر ميلی ، بر هر شهوتی ، بر هر انديشه ای حاكم بود . اين داستان كه مولوی آنرا در مثنوی آورده ، چقدر ازنظر مردی وقوت اراده ، فوق العاده است . چه تابلوی عالی و لطيفی است كه يك جوان بيست و چهار پنج ساله ، دشمن بسيار نيرومند خودش را به خاك افكنده است، میرود روی سينهاش مینشيند تا سرش را از بدن جدا كند . او به صورت علی ( ع ) تف میاندازد . طبعا علی ناراحت میشود . موقتا از بريدن سر او صرف نظر میكند . چند لحظهای قدم میزند ، بعد بر ميگردد . دشمن میگويد چرا رفتی ؟ میگويد : برای اينكه اگر در آن حال سر ترا بريده بودم ، به حكم خشم خودم بريده بودم نه برای انجام وظيفه ام و در راه هدفم و در راه خدا . اين قدر آدم بر خودش ، بر اعصاب خودش ، بر خشم خودش ، بر رضای خودش مسلط باشد ! در موضوع حريت و آزادی بوديم . اين اسلام عجيب است ! در همه اين موارد حرفش را گفته است . در نهج البلاغه در وصيتنامه ای كه علی ( ع ) به فرزندشان امام حسن (ع) نوشته اند ، آمده است : « اكرم نفسك عن كل دنية »، خودت را ، جان خويش را از هر كار پستی برتر بدان . تن به كار پست مده كه جان تو بالاتر از كارهای پست است . « فانك لن تعتاض مما تبذل من نفسك عوضا » به جای آنچه كه از جان خودت در مقابل شهوات میپردازی ، چيزی دريافت نمیكنی . آنچه كه از شرف خودت ، از جان خويش در ازای يك ميل و شهوت میپردازی ،عوض ندارد . تا آنجا كه میفرمايد : « و لا تكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرا » ، هرگز خودت را بنده گيری مساز كه خدا ترا آزاد آفريده است . نمیخواهد بگويد كه خدا تنها تو پسر من را كه امام حسن هستی آزاد آفريده بلكه تو به عنوان يك انسان را میگويد ، چون مسئله خلقت است . اين هم كه معيار انسانيت ، آزادی است ، نظريهای است ، چنانكه در مكتب اگزيستانسياليسم در مورد معيار انسانيت ، بيشتر روی مسئله آزادی تكيه شده است . معيار ديگر برای انسانيت ، مسئله مسئوليت و تكليف است كه البته اين بيشتر از كانت شروع شده ، بعد هم در زمان ما روی آن خيلی تكيه كردهاند . میگويند انسان آن كسی است كه احساس تكليف بكند ، در مقابل انسانهای ديگر احساس مسئوليت بكند ( اين ، غير از محبت است ، اشتباه نشود ) . احساس بكند كه مسئول جامعه خويش است و حتی مسئول خودش است ، مسئول عائله خودش است . مسئله مسئوليت در زمان ما دامنه وسيعی پيدا كرده است ، خيلی هم روی آن تكيه میشود ، ولی بحث است كه ريشه های مسئوليت چيست ؟ آزادی هم همينطور است . از كجا میشود اينها را بدست آورد .انسان احساس مسئوليت را چگونه بايد بدست آورد . يعنی چطور میشود كه يك انسان احساس مسئوليت میكند ، ريشه اين احساس چيست ؟ آيا با گفتن درست میشود ؟ اينكه آدم بگويد من مسئولم ، مسئوليت در وجدانش به وجود میآيد ؟ اين وجدان مسئول را چه نيرويی میسازد ؟ اين هم خودش مطلبی است .به يك مكتب ديگر هم اشاره بكنم . اين مكتب روی زيبايی تكيه میكند . افلاطون اخلاق را بر اساس زيبايی توصيف كرده است . میگويد آن چيزی انسانی است كه زيبا باشد . مثلا عدالت را همه مكتبها میپسندند ، يك مكتب ، عدالت را از روی محبت میپسندد ، ديگری عدالت را از روی ميزان اخلاقی آن میپسندد . يكی هم چون بين عدالت و آزادی خويشاوندی قائل است آنرا میپسندد ، ديگری ممكن است عدالت را با ميزان مسئوليت بنسجد . افلاطون عدالت را با عينك زيبايی میبيند . میگويد عدالت كه خوبست ، چه عدالت اخلاقی در فرد و چه عدالت اجتماعی در جامعه ، به اين دليل خوبست كه منشأ توازن میشود وايجاد زيبايی میكند . جامعه ای كه در آن عدالت باشد ، زيباست . و همان حس زيبايی جويی بشر است كه او را عدالتخواه كرده است . انسان اگر بخواهد انسان باشد و به خصلتهای انسانی برسد ، بايد احساس زيبايی را در خود تقويت كند ، ريشه اش زيبايی است . البته او توجه دارد كه زيباي های انسانی آن زيبائي های معنوی است . اين هم يك مكتب . در جلسه ديگر مقداری درباره اين مكتبها قضاوت خواهيم كرد تا ببينيم بالاخره چه میشود گفت ؟ معيار انسانيت كداميك از اينهاست ؟ آن حرف زيست شناسی كه ديديم درست نيست . با معيار زيست شناسی نمیتوانيم انسانيت بسازيم . ببينيم درباره معيارهای فلسفی ، اخلاقی و مذهبی چه میتوان گفت و اسلام در اين زمينه ها چه میگويد ؟
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين .
برگرفته از کتاب گفتارهای معنوی
اثر متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری